بهرام که گور میگرفتی همه عمر، دیدی که چگونه گور بهرام گرفت
بهرام عاشقِ دختری بود و چون در شکار با تیر قابل بود اون دختر رو میبرد با خودش شکار، که خودی نشون بده.
دختر یه حیوونی رو نشونه میده و و از بهرام میخواد تیرو بزنه وسط پیشونیش که بهرام هم اینکارو میکنه اما دختر میگه که شاهکاری نکردی و یه حیوون دیگه ای رو نشون میده و میگه باید تیر رو طوری بزنی که از گوشش رد بشه و به پاش برسه یعنی تیر، گوش حیوون و پاشو به هم وصل کنه.
بهرام هم صبر میکه که حیوون با پاش پشت گوششو بخارونه و همون لحظه تیر رو میزنه و تیر، گوش و پای حیوون رو بهم وصل میکنه، درست همون چیزی که دختر میخواسته.
اما باز دختر میگه که تو کار خاصی نکردی و بهرام رو عصبانی میکنه.
بهرام هم میگه من شاهم ، این چه طور با من اینطور صحبت میکه و دستور تبعید دختر رو به یه بیابونی میده.
مقام عالی رتبه ی بهرام که دستور اجرای تبعید دختر رو داشته، دلش به حال دختر میسوزه و اونو به جای بیابون توی یه مزرعه پیش یه خانواده میزاره.
دختر که میره کنار رودخانه آب بیاره میبینه یه گاوی داره زایمان میکنه و وقتی زایمان کرد گاو و از بچه جدا میکنن و گاو مادر رو میفروشن.
دختر هم دلش به حال بچه گاو میسوزه و اونو کول میکنه و از تپه بالا میاره به سمت کلبش.
گاوه هر روز بزرگتر میشه و دختر هم و اینکارو هر روز میکنه تا اینکه یکی از مقام های عالی رتبه ی بهرام از اونجا رد میشه و دختر رو میبینه.
خیلی تعجب میکنه که یه دختر یه گاو رو به کول میگیره و از تپه بلند میکنه و موضوع رو به بهرام میگه.
بهرام هم میگه باعث خوشحالیه همچین زن تنومندی در قلمرو منه، اون دختر رو نزد من بیارین تا ازش تقدیر کنم.
وقتی دختر رو نزدش میارن، بهرام فورا دختر رو میشناسه و میگه تو چطور گاو به این سنگینی رو بلند میکنی؟
دختر هم میگه همونطور که تو با تمرین مداوم در شکار ماهر شدی منم با انجام هر روز اینکار به این قدرت رسیدم که میشه ضربالمثل:
کار نیکو کردن از پر کردن است
توی نقاشی، بهرام رو میبینیم که توی دربارش اون وسط نشسته و دختر هم با گاو روی کولش این داستان رو بسیار زیبا بیان کرده
منبع مطلب: صحبت های راهنما ی موزه در بازدید من از موزه ملی ایران واقع در وزارت امور خوارجه - خیابان جمهوری

برچسبها: شخصی
