نسترن صباغ زاده

خوش آمدید:)

نسترن صباغ زاده | شخصی

نسترن
نسترن صباغ زاده خوش آمدید:)

Paris Street-Rainy Day

چترها را باید بست، زیر باران باید رفت
فکر را، خاطره را، زیر باران باید برد
با همه مردم شهر ، زیر باران باید رفت
دوست را، زیر باران باید دید
عشق را، زیر باران باید جست
زیر باران باید با زن خوابید
زیر باران باید بازی کرد
زیر باران باید چیز نوشت،حرف زد،نیلوفر کاشت
زندگی تر شدن پی در پی
زندگی آب تنی کردن در حوضچه اکنون است.
رخت ها را بکنیم،آب در یک قدمی است،روشنی را بچشیم
شب یک دهکده را وزن کنیم، خواب یک آهو را، گرمی لانه لک لک را ادراک کنیم

شعر: چترها را باید بست اثر سهراب سپهری

نقاشی: پاریس، یک روز بارانی اثر گوستاو کایبوت Gustave Caillebotte Paris Street-Rainy Day


برچسب‌ها: شخصی

تاريخ : جمعه چهاردهم شهریور ۱۳۹۹ | 1:42 | نویسنده : نسترن |

View of Toledo

نیست رنگی که بگوید با من: اندکی صبر ، سحر نزدیک است
هردم این بانگ برآرم از دل : وای ، این شب چقدر تاریک است!
خنده ای کو که به دل انگیزم؟ قطره ای کو که به دریا ریزم؟ صخره ای کو که بدان آویزم؟
مثل این است که شب نمناک است
دیگران را هم غم هست به دل
غم من ، لیک، غمی غمناک است

شعر: مرگ رنک اثرسهراب سپهری

نقاشی: منظره‌ای از تولدو اثر اِل گِرکو El Greco View of Toledo


برچسب‌ها: شخصی

تاريخ : جمعه چهاردهم شهریور ۱۳۹۹ | 1:29 | نویسنده : نسترن |

Winter Landscape with Skaters and Bird Trap

کودکان احساس! جای بازی اینجاست
زندگی خالی نیست
مهربانی هست، سیب هست، ایمان هست
آری تا شقایق هست زندگی باید کرد
در دل من چیزی است مثل یک بیشه نور، مثل خواب دم صبح
و چنان بی تابم که دلم می خواهد
بدوم تا ته دشت، بروم تا سر کوه
دورها آوایی است که مرا می خواند
شاید آن روز که سهراب نوشت : تا شقایق هست زندگی باید کرد
خبری از دل پر درد گل یاس نداشت،باید اینجور نوشت:
هر گلی هم باشی چه شقایق چه گل پیچک و یاس، زندگی اجباریست!

شعر: تا شقایق هست زندگی باید کرد اثر سهراب سپهری

نقاشی: منظره زمستانی با یک پرنده اثر پیتر بروگل Pieter Bruegel Winter Landscape with Skaters and Bird Trap


برچسب‌ها: شخصی

تاريخ : پنجشنبه سیزدهم شهریور ۱۳۹۹ | 23:37 | نویسنده : نسترن |

Hay Wain

ابری نیست

بادی نیست

می نشینم لب حوض

گردش ماهی ها، روشنی،من، گل، آب

نردبان از سر دیوار بلند، صبح را روی زمین می آرد

روزنی دارد دیوار زمان، که از آن،چهره من پیداست

می روم بالا تا اوج،من پر از بال و پرم

راه می بینم در ظلمت، من پر از فانوسم

من پر از نورم و شن

و پر از دار و درخت

پرم از راه، از پل، از رود، از موج

پرم از سایه برگی در آب، چه درونم تنهاست!

شعر: روشنی من گل آب اثر سهراب سپهری

نقاشی: گاری علوفه اثر جان کانستبل John Constable Hay Wain


برچسب‌ها: شخصی

تاريخ : پنجشنبه سیزدهم شهریور ۱۳۹۹ | 23:13 | نویسنده : نسترن |

The third may

هیچ حیوانی به حیوانی نمی دارد روا
آنچه این نامردان با جان انسان میکنند
صحبت از پژمردن یک برگ نیست
فرض کن مرگ قناری در قفس هم مرگ نیست
فرض کن یک شاخه گل هم در جهان هرگز نرست

فرض کن جنگل بیابان بود از روز نخست
در کویری سوت و کور، در میان مردمی با این مصیبت ها صبور
صحبت از مرگ محبت مرگ عشق، گفتگو از مرگ انسانیت است

شعر: وای جنگل را بیابان میکنند اثر فریدون مشیری

نفاشی: سوم ماه مه فرانسیسکو گویا Francisco Goya The third may


برچسب‌ها: شخصی

تاريخ : پنجشنبه سیزدهم شهریور ۱۳۹۹ | 22:59 | نویسنده : نسترن |

Flaming June

چه کسی میداند؟
که تو در پیله ی تنهایی خود، تنهــــایی؟
چه کسی می داند که تو در حسرت یک روزنه در فردایــی؟
پیله ات را بگشا،تو به اندازه ی پروانه شدن زیبایی!

شعر: آرزوها اثر سهراب سپهری

نقاشی: ژوئن سوزان اثر فردریک لورد Frederic Lord Leighton Flaming June





برچسب‌ها: شخصی

تاريخ : پنجشنبه سیزدهم شهریور ۱۳۹۹ | 22:47 | نویسنده : نسترن |

Wanderer above the Sea of Fog

من اینجا ریشه در خاکم
من اینجا عاشق این خاک اگر آلوده یا پاکم
من اینجا تا نفس باقیست می مانم
من از اینجا چه می خواهم، نمی دانم
امید روشنائی گر چه در این تیره گیهانیست
من اینجا باز در این دشت خشک تشنه می رانم
من اینجا روزی آخر از دل این خاک با دست تهی
گل بر می افشانم
من اینجا روزی آخر از ستیغ کوه چون خورشید
سرود فتح می خوانم

شعر: ریشه در خاک اثر فریدون مشیری

نقاشی: سرگردان بر فراز دریای مه اثر کاسپر دیوید فریدریش Caspar David Friedrich Wanderer above the Sea of Fog


برچسب‌ها: شخصی

تاريخ : پنجشنبه سیزدهم شهریور ۱۳۹۹ | 22:9 | نویسنده : نسترن |

Massacre of the Innocents

گفت دانایی که: گرگی خیره سر

!هست پنهان در نهاد هر بشر

لاجرم جاری است پیکاری سترگ

روز و شب، مابین این انسان و گرگ

زورِ بازو ، چاره ی این گرگ نیست

صاحب اندیشه داند چاره چیست

هر که گرگش را در اندازد به خاک

رفته رفته می شود انسان پاک

و آنکه از گرگش خورد هردم شکست

گرچه انسان می نماید گرگ هست

و آن که با گرگش مدارا می کند

خلق و خوی گرگ پیدا می کند

!در جوانی جان گرگت را بگیر

وای اگر این گرگ گردد با تو پیر

مردمان،گر یکدگر را می درند

گرگ هاشان رهنما و رهبرند

شعر: گرگ درون اثر فریدون مشیری

Peter Paul Rubens Massacre of the Innocents نقاشی: کشتار بیگناهان اثر پیتر پاول روبنز


برچسب‌ها: شخصی

تاريخ : پنجشنبه سیزدهم شهریور ۱۳۹۹ | 21:58 | نویسنده : نسترن |

Ninth Wave

قايقي خواهم ساخت، خواهم انداخت به آب

دور خواهم شد از اين خاک غريب

همچنان خواهم راند. همچنان خواهم خواند: دور بايد شد، دور

شب سرودش را خواند، نوبت پنجره‌هاست

همچنان خواهم خواند, همچنان خواهم راند

پشت دریاها شهری است, كه در آن پنجره‌ها رو به تجلی باز است

مردم شهر به یک چينه چنان مي‌نگرند, كه به یک شعله، به یک خواب لطيف

خاک، موسيقی احساس تو را مي‌شنود

و صدای پر مرغان اساطير می‌آيد در باد

پشت درياها شهری است

كه در آن وسعت خورشيد به اندازه ی چشمان سحرخيزان است

شاعران وارث آب و خرد و روشنی اند

پشت درياها شهری است

قايقی بايد ساخت

شعر: پشت دریاها اثر سهراب سپهری

نقاسی: موج نهم اثر ایوان آیوازوفسکی Ivan Aivazovsky Ninth Wave


برچسب‌ها: شخصی

تاريخ : پنجشنبه سیزدهم شهریور ۱۳۹۹ | 9:41 | نویسنده : نسترن |

Café Terrace at Night

دی شیخ با چراغ همی‌گشت گرد شهر

کز دیو و دد ملولم و انسانم آرزوست

شعر: دیوان شمس اثر مولوی

نقاشی: تراس کافه در شب اثر ونسان ونگوگ Vincent van Gogh Café Terrace at Night


برچسب‌ها: شخصی

تاريخ : پنجشنبه سیزدهم شهریور ۱۳۹۹ | 6:26 | نویسنده : نسترن |

Starry night

صدا کن مرا, صدای تو خوب است

صدای تو سبزینه آن گیاه عجیبی است, که در انتهای صمیمیت حزن می روید

در ابعاد این عصر خاموش, من از طعم تصنیف درمتن ادراک یک کوچه تنهاترم

بیا تابرایت بگویم چه اندازه تنهایی من بزرگ است, و تنهایی من شبیخون حجم ترا پیش بینی نمی کرد

و خاصیت عشق این است, کسی نیست

بیا زندگی را بدزدیم آن وقت, میان دو دیدار قسمت کنیم

بیا با هم از حالت سنگ چیزی بفهمیم, بیا زودتر چیزها را ببینیم

بیا آب شو مثل یک واژه در سطر خاموشی ام, بیا ذوب کن در کف دست من جرم نورانی عشق را

مرا گرم کن

شعر: صدا كن مرا. صداي تو خوب است اثر سهراب سپهری

نقاشی : شب پرستاره اثر ونسان ونگوگ Vincent van Gogh Starry Night


برچسب‌ها: شخصی

تاريخ : پنجشنبه سیزدهم شهریور ۱۳۹۹ | 4:52 | نویسنده : نسترن |

Rain’s Rustle

من اينجا بس دلم تنگ‌ست
و هر سازی که می‌بينم بدآهنگ‌ست.
بيا ره‌توشه برداريم،
قدم در راه بی‌برگشت بگذاريم،
ببينيم آسمانِ "هر کجا" آيا همين رنگ‌ست؟

شعر: من اینجا بس دلم تنگ است اثر مهدی اخوان ثالث

نقاشی: خش خش باران اثر لئونید آفرمو Leonid Afremov Rain’s Rustle


برچسب‌ها: شخصی

تاريخ : پنجشنبه سیزدهم شهریور ۱۳۹۹ | 4:2 | نویسنده : نسترن |

کتاب وحتی یک کلمه هم نگفت

کتاب وحتی یک کلمه هم نگفت

نگاهم به نوشته ای افتاد "پدر به تو کمک خواهد کرد"
چشمهایم را بستم، کلمه ی پدر در من ماند، اول آشکارا به شکل یک نوشته، سه حرفش پشت پلکهای بسته ام ایستادند ومحو شدند.
کلمه ی پدر در من فرورفت و به نظر میرسید همینطور پایین تر میرفت، هیچ جا متوقف نشد و ناگهان دوباره در درونم بالا آمد و قلبم را در نور دید، در رگهایم انباشته شد و مثل خون جریان یافت و به طرز وحشتناکی احساس دلتنگی کردم اما دوباره نسبت به همه ی این چیزها بی تفاوت شدم.


برچسب‌ها: شخصی

تاريخ : یکشنبه نهم شهریور ۱۳۹۹ | 1:55 | نویسنده : نسترن |

کتاب موش ها و آدم ها

کتاب موش ها و آدم ها

لِنی، مردی درشت هیکل و کودنی بود واز نوازش چیزهای نرم لذت میبرد ولی به خاطر ظاهرش فقط موش و سگ، برای نوازش نصیبش میشد.
با دستانِ زمختش سر آنها را به آرامی نوازش میکرد،کم کم دستش رامحکمتر میکشید و میگفت چقدر لطیف! حیوان ازدرد تقلا میکرد ولی لِنی با دستانش سعی در ساکت کردنش داشت،وقتی دستش را برمیداشت که حیوان بی حرکت بود.
لِنی از ازاینکه دیگران ممکن است اورا دعوا کنند، عصبانی میشد و جنازه را با عصبانیت به طرفی پرت میکرد و داد میزد چرا مُردی؟


برچسب‌ها: شخصی

تاريخ : یکشنبه نهم شهریور ۱۳۹۹ | 1:55 | نویسنده : نسترن |

کتاب عقد و داستان های دیگر

کتاب عقد و داستان های دیگر

چه کسی زندگی را تعریف کرده است؟

داستانی که نویسنده ای مینویسد ولی خوانده نمیشود یا ترانه ای که نوازنده ی خام دستی میزند ولی به دل نمی نشیند.


برچسب‌ها: شخصی

تاريخ : یکشنبه نهم شهریور ۱۳۹۹ | 1:54 | نویسنده : نسترن |

کتاب بوف کور

کتاب بوف کور

و من فهمیدم تا ممکن است باید خاموش شد،تا ممکن است باید افکارخودم را برای خودم نگه دارم.


برچسب‌ها: شخصی

تاريخ : یکشنبه نهم شهریور ۱۳۹۹ | 1:54 | نویسنده : نسترن |

کتاب آنها به اسب ها شلیک میکنند

کتاب آنها به اسب ها شلیک میکنند

ادبیات سیاه با جامعه، وجوه مشترکی دارد:
نخستین و اساسی ترین آنها،مسئله قانون است که شهروند متمدن باید تا جایی که میتواند پولدار باشد، قانون به وسیله ی فرودستان نقض میشود، پس ارزش هرکس به اندازه ی پیشرفت او در زندگیِ مادیست.
دومین، طغیانِ فرد علیه اجتماع است، نبردِ نابرابری که یک شورشی برای رستن از تحقیر و گریز از بنبستِ مادی زندگی به آن تن میدهد و توسط اجتماع باچماقِ همه پسندِ قانون از پا در میاید که به موجب این شکست سومین وجه مشترک پدید می آید که عصبیت و هراس و رعب و نفرت در جامعه است.


برچسب‌ها: شخصی

تاريخ : یکشنبه نهم شهریور ۱۳۹۹ | 1:53 | نویسنده : نسترن |

کتاب و فیلم ربه کا

کتاب و فیلم ربه کا

Be The Best Version Of Yourself
Make Your Name As a Brand With Your Own Behavior, modelity, Ideas, Weakness, Passions.


برچسب‌ها: شخصی

تاريخ : یکشنبه نهم شهریور ۱۳۹۹ | 1:53 | نویسنده : نسترن |

کتاب قلعه ی حیوانات

کتاب مزرعه حیوانات

وقتی حیوانات از ظلم هایی که به آنها میشد خسته شده بودند به دنبال روز هایی بهتر با خود میگفتند
روزی میرسد که
حلقه ها از بینی هایمان و زین ها از پشتمان برداشته میشود
و افسارها و مهمیزها برای همیشه می پوسند
صدای شلاق های بی رحم دیگر به گوش نمی رسد.


برچسب‌ها: شخصی

تاريخ : یکشنبه نهم شهریور ۱۳۹۹ | 1:52 | نویسنده : نسترن |

کتاب خوشه های خشم

کتاب خوشه های خشم

زندگی خانواده تام در گِرو کار پیدا کردن تام بود،پس وقتی به سمت کالیفرنیا برای کارپیدا کردن رفتند،تام نسبت به افکاری که در ذهنش میامد، از اینکه چه اتفاقی میافتد اگر کار پیدا نکند بی توجه بود چون میدانست، بهترین راه این است که جلوی پایش را ببیند و با تمام توانش به جلو ادامه دهد.


برچسب‌ها: شخصی

تاريخ : شنبه هشتم شهریور ۱۳۹۹ | 1:44 | نویسنده : نسترن |

فیلم سکوت برّه ها

فیلم سکوت برّه ها

اون یک جنایتکار مادرزاد نیست! سال ها سوءاستفاده ی مداوم و تحمل رفتار های نادرست دیگران اون رو به این روز انداخته که از دید روانشناختی هویتش هزاربار وحشتناک تره و همینطور خطرناک تر!


برچسب‌ها: شخصی

تاريخ : جمعه هفتم شهریور ۱۳۹۹ | 0:16 | نویسنده : نسترن |

کتاب الیور تویست

کتاب الیور تویست

همه به نُوا پسری که یونیفرم موءسسه ی خیریه رو میپوشید، توهین میکردند.حالا سرنوشت اون رو با الیور تویست که از لحاظ سطح اجتماعی از او پایین تر بود، آشنا کرد و نُوا قصد داشت تا تلافی همه ی توهین هایی که به او شده بود را، سر الیور در بیاورد و زندگی اون رو به جهنمی تبدیل کنه.

وقتی متوجه میشی که رفتار های زشت آدم ها به درونیات خودشون برمیگرده !

از کوزه همان تراود که درون اوست


برچسب‌ها: شخصی

تاريخ : پنجشنبه ششم شهریور ۱۳۹۹ | 23:49 | نویسنده : نسترن |
<< مطالب جدیدتر        


.: Weblog Themes By M a h S k i n:.